چهارشنبه 15 مرداد 1393-21:12 کد خبر:650
گلایه حسین اسلامی از یک همایش :
این دولتی ها چه از جان ما می خواهند؟/حرف حساب دولتی ها چیست؟
اصلاً چه ربطی دارد که در جمع سازمانهای مردم نهاد اینهمه دولتیها همه کاره شوند؟ مگر مدیریت نهادهای مردمی را باید دولتیها داشته باشند؟
خزرخبر- سالها گذشت ، اینهمه کار و کوشش شد که بهترین آدمها، دل سوزترین آدمها، آنهایی که به فکر مدرسه سازی، کتابخانه سازی، یتیم خانهسازی، حفظ محیط زیست، مسجد سازی، بیمارستان سازی، کمک به ایتام و دهها مورد دیگر امور خیریه هستند گردهم بیایند و تازه مسوولین موظف بودند که سر تا پا فقط گوش کنند. یاد بگیرند، نشاط بگیرند، انگیزه بگیرند، امّا ناگهان آقای میرباقری قائم مقام وزیر کشور تشریف آوردند و گفتند و گفتند و گفتند که هیچ ربطی به موضوع گردهمائی نداشت، و اینهمه آدمهای عاشق مردم و مملکت، اینهمه آدمهای شیفته خدمت به مردم و کشور، اینهمه از بهترین آدمهای استان که بیمزد و مواجب با جان و مال و قدم و قلم خود یاری رسان دولت، کمک مردم، و خون سالم و پاک در رگهای جامعه هستند را معطل کردند، سرکار گذاشتند که بجای یاد گرفتن و شاگردی کردن ، حالا معلم شدند و در درس مثلاً تاریخ از مثلثات و جبر صحبت می کردند.
بنده خدا آقای استاندار و دیگر مسوولین هم که نشسته بودند چارهای نداشتند، مجبور به سکوت بودند، و اعضای نهادهای مردمی هم که از سراسر استان بودند، خسته و بعضاً از جلسه بیرون زدند، از جمله خودم.
اگر به حرمت استاندار با نجابت ما نبود و اگر ایشان حضور نمیداشتند، قطعاً خودم تریبون را میگرفتم و قائم مقام وزیر کشور را میآموختم که حالا آرام بگیر، سرجایت بی حرکت بنشین ، حرف نزن، گوش بده، و بعد از امثال بیک مهدوی آملی می خواستم که بیاید و حالا حرف زدن غیر مفتی را به ما یاد بدهد، حالا از خیران مدرسه ساز و بیمارستان ساز، کتابخانه ساز، و مسجد ساز، و یتیم خانه ساز و از خیران بهزیستی میخواستم که بیایند از تجربه خودشان بگویند تا هم ما بیشتر یاد بگیریم و هم آقای قائم مقام وزیر کشور بیاموزند، مسوولین محترم استانداری البته زحمت کشیدند که این گروه از خدمتگزاران بی مزد و مواجب را در دانشگاه علوم پزشکی پیامبر اعظم(ص) جمع کردند. (93/5/14)
و صد البته خیلی هم خوب تا اینجا کار کردند، هزینه هم از جیب دولت نبود، همه چیز آبرومندانه بود، امّا اینجا جای حرف زدن و خود نمائی دولت مردان نبود، همه اینها برای حرف زدن غیر دولتیها بود، همه این زحمت برای شنیدن حرف نیکوکاران و خیر اندیشان و زحمت کشان جامعه بود، همه ی اسباب فراهم شد که این گروه از جامعه با هم گپ بزنند، اینها مردان عمل بودند و عمل گرا و عمل کردند و عمل می کنند، اهل حرف و حراّفی نبودند و نیستند، سیاسی نبودند و نیستند، اینها مردمانی هستند که خدا را و قیامت را و روز جزا را باور کردند، اینها مردمانی از جنس دیگر هستند که خدمت به مردم را باور دارند، پس چه جای بازی است؟ چه جای حرف اضافی؟در قطعنامه همین گردهمائی نوشتند که استفاده ابزاری و نمایشی و سیاسی دستگاههای اجرائی و افراد از نام، عنوان، و تجمعات سازمان های مردم نهاد ممنوع است، ولی آیا باز هم نام کافور نهاده شد برزنگی؟؟ باز یک چشم را عین الله و یک دست را یدالله خواندیم؟